آرزوهاي كهن

شعر عاشقانه

اين وبلاگ را براي كسي درست كردم كه دوسش دارم اما او مرا دوست ندارد

آرزوهاي كهن


سال نو شد مانده ام با آرزوهای کهن
گوييا افتادم از چشم بهار خويشتن
دشت و صحرا را ببين در خشکسالی مانده اند
دست من خالی شد از بوی صفای نسترن
سرد سردم شد هوا طبل زمستان می زند
غنچه خاموش است و لب بست از شکوفايی چمن
چون درختان در مسير بادها قد می کشم
مانده زخم زوزه های بادها بر دوش من
ای پرستو بازگرد! اينجا بهاری نيست، نيست
در هوای ماست جاری بوی پرواز زغن
ياد باد آن روزگاران بهاری –ياد باد–
چون درختان من لباس تازه می کردم به تن



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, ساعت 1:7 توسط دل شكسته |